نتایج جستجو برای عبارت :

ممنونم خودم

خدایا ممنونم که بهم کمک میکنی لبخندمو نگه دارم
میبینی که 
لبخند و شادی از شادیه اطرافیانم تنها چیزیه که برام مونده
 
ممنونم که بهم کمک میکنی زندگیم هر روز بهتر از قبل بشه
ممنونم که داری دونه دونه معضلاتمو حل میکنی
ممنونم که همش هوامو داریو بهم کمک میکنی و ازم حمایت میکنی
منم از تو یاد میگیرم و از خودم حمایت میکنم
از خودم مقابل بی توجهیای خودم حمایت میکنم
خدایا ممنونم ازت بابت احساساتم
بابت حس لامسه ام
خدایا ممنونم بابت حس بینایی و چشایی ام
خدایا ازت هزاران بار ممنونم
بابت حس دلتنگی و حس شادی ام
 
خدایا ازت خیلی ممنونم بابت حس شنوایی ام
ازت ممنونم بابت حس تنهایی و حس ِ همدم بودن
 
بارالها ازت ممنونم که وعده هایت همه صادق است
ممنونم که گفتی بخوانید تا اجابت کنم شما را
ممنونم که برای اجابت دعاها و ارزوهامون اما و اگر نیاوردی و فیلتر نذاشتی
 
بارخدایا
میخاستم بگم بهم عطا کن درآمدی با میزان هفته ا
خدایا ازت ممنونم که در وجودم هم قدرت آفریدی هم ترس
خدایا ممنونم که در وجودم هم شجاعت افریدی هم بینش
خدایا ازت خیلی خیلی ممنونم که بین اینها توازن برقرار کردی
 
خدایا ازت ممنونم که شب را با ستاره خلق کردی و روز را با نور
 
خدایا ازت ممنونم که در وجودم تنهایی آفریدی
و خودت را در من بصورت ارامش نهادینه کردی
 
مادرت نیستم
اما اینکه میگن خاله مثل مادر دومه از نظر من درسته....
تو کی انقدر بزرگ شدی عزیز من؟
انقدری ک نتونم تو بغلم بگیرمت تا بخوابی؟
اونقدری ک نتونم بی بهونه پشت هم ببوسمت؟
اونقدری ک نتونم خیلی از کاراتو خودم برات انجام بدم با عشق؟
اما ممنونم
ممنونم ک هنوز زورت ب من نمیرسه
ممنونم ک هنوز باید شبایی ک پیشمی چند بار پتو رو روت مرتب کنم
ممنونم ک هنوز مثل بچه ها تو خواب غر میزنی و چرت و پرت میبافی
ممنونم ک هنوز بچگونه خاله صدام میکنی
ک هنوز میتون
خدایا ممنونم ازت
بابت اینکه میتونم صدای جَرجَر بارون را بشنوم
ازت ممنونم
بابت اینکه میتونم توی بارون قدم بزنم و خیس بشم
ازت ممنونم که میتونم ببینم که قطرات بارون چطوری دونه دونه میخورن به زمین و پخش میشن
خدایا ازت ممنونم
بابت اینکه میتونم لذت ببرم از حس و هوای بارونی
 
خدایا ازت ممنونم بابت قوه تخیلم
ازت ممنونم که میتونم چشامو ببندم و به هر چیزی که میخام فکر کنم
ازت ممنونم که میتونم به موفق شدن فکر کنم
میتونم به پولدار شدن فکر کنم
ازت ممنونم
من سرشار از زندگی ام، سرشار از امید و انگیزم :) دلم میخواد 99 رو با تموم وجود زندگی کنم و تک تک لحظه هاشو شگفت انگیز بسازم، میدونم که از پسش بر میام، امسال آرزوهامو دنبال میکنم و به همشون میرسم، به خودم قول دادم :) خدای بزرگم ازت ممنونم، ممنونم که یه سال جدید، کنارمی و هوامو داری و دوباره بهم فرصت دادی، خیلی دوستت دارم :) 
خدایا
خیلی چیزها هست که میدونیم بهمون دادی اما بابتش شکر نکردیم
خیلی چیزهای بیشتری هست که اصلا حتی بهش فکر نکردیم که اینا نعمت هست که بخواهیم بابتش ازت تشکر کنیم
 
خدایا ممنونم
بخاطر انگشتای دستم که میتونم بنویسم
خدایا ممنونم
بخاطر اینکه میتونم بشینم و راه برم
میتونم دراز بکشم
خدایا ممنونم
که میتونم ازت چیزی درخواست کنم و تو بهم میدی
 
 
خدایا
ای بزرگتر از هر بزرگی و ای کریم تر از هر کریمی
ای دارا تر از هر دارایی و ای بخشنده تر از هر بخشنده ا
خدایا بابت این روزا ازت ممنونم و خیلییییی دوستت دارم
اینکه مامان گذاشت شب یلدا بعد از سرکار برم خونه ی حورا اینا و شب یلدا باهم باشیم و شب هم خونه شون بمونم و باهم کلیییی بهمون خوش بگذره و صبح باهم بیدار شیم و باهم بدویم و بریم سرکار و تا پنج عصر بازم باهم باشیم
خدایا ازت ممنونم
ماشاالله لاقوه الا باالله العلی العظیم
چشم نخوره دوستی مون
 
خدایا ازت ممنونم
اشکالی نداره اگر امروز به آزمون تعیین سطح زبان نرسیدیم
عوضش تو هوامونو داری
ازت ممنونم
خداجونم سلام 
این حرفا رو اینجا بهت میگم تا خودمم بتونم همیشه بخونمش و خیلی چیزا رو به خودم یاداوری کنم. مدرسه که میرفتیم، همه مون اون حکایت معروف رو میخوندیم که هرنفسی که فرو میرود ممد حیات است و... ولی درصد خیلی بالایی مون در موردش به یقین قلبی نرسیدیم. خیلی هامون توی زندگی غرق میشیم و فراموش میکنیم که غرق نعمتای تو هستیم. شاید هیچ کس از درد و مریضیش به اندازه من خوشحال نشده باشه.  توی روزایی که همه دلم پر از هراس و استرس از یه مریضی بود، به یه
خدایا ازت ممنونم که دوستم داری
و کمکم کن که دوستت داشته باشم
 
خدایا ازت ممنونم
بابت اینکه وقتی خسته ام میتونم بخوابم
و وقتی میخابم پلک هام روی چشامو میگیره
خدایا ازت ممنونم
بابت اینکه بدن سالمی دارم
 
خدایا ازت ممنونم بابت اینکه میتونم ازت تشکر کنم
 
بارالها
میگن اینقدر دوستم داری که هر لحظه منتظری باهات حرف بزنم
و با اینکه بزرگتر از هر بزرگی هستی
و آنقدر بزرگی که در فکر و عقل و حتی تخیل منم جا نمیشه
اما باز بخاطر محبت و عشقی که داری میشی مون
خیلی ممنونم از همتوننننننننننن
عاشقتونم همگیییییییییی
همش شوخی بید^^
من اصلا برا لایک نظر پست نمی زارم^^
همش برا شوماها عشقامو ارمیایه گل و گلاب می زارم تا استفاده کنن از عکسایه پسرامون^^
بوس بوسسسسسسسسس
ممنونم که هستین
همیشه بمونین و باشین^^
امروز که زهره گفت چرا نه پستی گذاشتی نه استوری یادم افتاد که چقدر زبانم گرفته. آمدم اینجا و دیدم آخرین پستی که نوشته ام برای روزهایی بوده است که داشتم در تلاطم رفتن و نرفتن دست و پا می زدم.
مرا بردی رفیق. راهم دادی. هر چند هنوز نمی دانم خودم را خواستی یا برای تنها نبودن و خوشحال تر کردن آقای میم اجازه همراهی ام را صادر کرده ای که البته هر کدام باشد من خوشحالم.
مرا بردی رفیق . گذاشتی در طریق خانه پدری تا حریم امنت نفس بکشم؛ گذاشتی بنشینم وسط بین ال
 
بچه ها دو تا مانتو مجلسی  نشونتون میخوام بدم و ازتون نظر بخوام همکاری میکنین ؟!
خودم مانتو مجلسی گرفتم منتها زن داداشان گرامی میگن اونی که زن داداش بزرگه برام آورده و مال خودشه بپوشم !
خودم و خواهر بزرگم موافق مانتوی خودم هستم ولی بقیه بدون استثناء نظرشون دومی است
اگر موافقین و همکاری میکنین بهم تو این پست بگین که پست بعدی رو رمزدار بذارم.
ممنونم 

+
اگر اکثریت اوکی بدن من تا ۴ ساعت دیگه اون پست رو به امید خدا میذارم.
ممنونم 
دانلود آهنگ جدید مجتبى شاه على به نام از خدا ممنونم
Текст песни az khoda mamnoonam Mojtaba ShahAli
عاشق شدم رفت ای داد و بیدادЯ влюбился в буйство
از خدا ممنونم که عشق تو به من دادСлава Богу, твоя любовь дала мне
دلم عاشق اون چشمای زیبات شد

ادامه مطلب
سلام
در گوشی میگه:
+ همیشه بهم آرامش میدی... ممنونم ازت!
_ چرا بس خودم اصلا آرامش ندارم؟
+ تو همه ی آرامشت رو به دیگران منتقل می کنی!!!
_ تا خودم آرامش نداشته باشم که نمی تونم به دیگران بدم؟! باید درون خودم باشه تا بتونم به بقیه بدم؟
+ نه! تو مثل انقلابی، که همشو صادر کردیم، هیچیش رو برا خودمون نگه نداشتیم!!! :))))
ب.ن. : خواستم جریان سفر رو بنویسم اما بس که جزییات قشنگ داشت و دلم نمیاد از خیر نوشتنشون بگذرم، خیلی طولانی میشه! بنابراین از خیر کلش احتمالا م
تا 5 ساعت پیش فقط می خواستم به در و دیوار زل بزنم،ولی  وقتی باهاش حرف زدم ، همه چیز یادم رفت.خوشحالم کرد،حواسمو پرت کرد.تا 5 ساعت پیش،لبخند نمی زدم.یک دیقه پیش با صدای بلند می خندیدم.ناخواسته خوشحالم کرد.بدون اینکه بفهمم همه چیز یادم رفت.حرفامون تموم شد و یادم رفت بهش بگم:ممنونم(از اینکه کنارم بود).پس الان بهت میگم:ازت ممنونم
دیر شده بود.
به خدا گفتم لطفا کمک کن سر وقت و قبل شروع سخنرانی به مراسم برسیم.
خداروشکر ترافیک نبود و در بین راه از امام رضا خواستم یه جاپارک خوب بی دردسر هم پیدا کنم و شروع کردم به فرستادن صلوات.
خداروشکر هم به موقع رسیدیم و هم جای پارک خوب پیدا شد.
خدایا ممنونم
امام رضا ممنونم
چقدر خوبه که خوشحالم و حالم خوبه :)
چقدر خوبه که کنارت فوق العاده میگذره :)
چقدر خوبه که اینقدر دوستم داری :)
چقدر خوبه که مواظبمی :)
خدا، خدا، خدا، دلم میخواد با تموم کلمه های دنیا صدات بزنم، من با تو زندگی میکنم، تو جز جز وجودم نقش بستی،من احساست میکنم، من میبینمت، خدای مهربونم، ممنونم، ممنونم، ممنونم بخاطر همه چیز :) مرسی که هر دقیقه نبات رو امتحان میکنی، مرسی که به نبات یاد دادی برای همه آدما آرزوی سلامتی و خوشبختی کنه، مرسی که قلبمو بزرگ و م
دیروز تولدم بود :) 27 سالم تموم شد و برادرم 20 سالش تموم شد. اصلا باورم نمیشه که سال ها اینقدر سریع میگذرن و من هنوز تکلیفم با خودم معلوم نیست انگار تازه تازه بود که تولد 17 سالگیم رو جشن گرفتیم دوستام برام سنگ تموم گذاشتن و خانواده هم همینطور و من هنوز باورم نمیشه که این تعداد آدم هستن که منو دوستم دارن :) خداجونم ممنونم ازت که 27 سال بهم فرصت زندگی دادی فرصت دادی تا زیبایی هایی که آفریدی رو ببینم و صداهای گوش نواز رو بشنوم . ممنونم که بهم یه بدن سال
چن روز پیش هم پست خدافظی گذاشته بودم نظردهی غیرفعال شد چون میدونستم با دیدن تون 
بغضم میشکنه ..و رفتن سخت میشه واسم...
این وب پاک نمیشه می مونه یادگاری :)
چون کامنت های شما زیر این پست هاعه :)
 فراموش نمیشید همه تون عزیزید :)حلال کنید اگه حرفی زدم که رنجوندمتون
حلال کنید :)) 
خوشحالم که این وب حس خوب بهتون می داد 
خوشحالم :))
انشاءالله که بیان یه عالمه وب انرژی مثبت
داشته باشه همچنان و بیشترتر شه :)) 
ممنونم از محبتهاتون ممنونم از اینکه
مهربون صدام م
سلام عزیزان وبلاگی
امیدوارم حالتون خوب باشه :)
دانشگاه فرهنگیان و تمامی رشته ها و 
دبیری شهید رجایی تهران مجاز شدم
ولی رتبم چهار رقمیه زیر پنج هزار ولی نمیگم چیه چون اصلا راضی نبودم و کلی گریه کردم
دعا کنید ان شإالله انتخاب رشته خوبی داشته باشم و تربیت معلم قبول بشم ممنونم 
پ ن:ممنونم از نگرانی هاتون
 
 
۱- وقتی زن دایی‌م جای مامانم اومد مدرسه‌مون.
۲- وقتی با زن دایی‌رفتم خرید.
۳-وقتی مانتویی که زن دایی گفتو خریدم.
۴- هرچیزی که شامل زن دایی بشه
۵- وقتی با فاط اوکی شدیم و بهش گفتم بهم بگه دلش برام تنگ شده.
۶-وقتی به دوستم زنگ زدم.
۷-وقتی متنه مبینا رو خوندم.
۸-وقتی که جه بوم رو دوباره دیدم.
۹-وقتایی که خودم بودم.
۱۰- وقتی که لیتل رو می‌خونم[ ی لبخنده عجیبی میزنم..‌]
۱۱- وقتایی که دورهمی می‌بینم و از دیدن مدیری ذوق‌مرگ می‌شم.
۱۲- وقتی که چند تا موم
شاید باید تمام این سال‌ها را تجربه می‌کردم تا جایی در مسیر زندگی، با تو برخورد کنم.روزی که پیدایت کردم درست شبیه همان زمانی بودی که گمت کرده بودم! ترسیده و زخمی.تصویرت مدتها بود از ذهنم پاک شده بود اما چشمانت را شناختم.دوباره با چشم‌هایی برخورد کردم که امن‌ترین و البته غمگین‌ترین نگاه جهان را داشت، امن چون همیشه منتظرم بوده و غمگین از گمشدگی طولانی‌اش.به سمتت آمدم، همان لحظه تمام زندگی‌ام را مرور کردم و تو را دیدم که در هر خاطره‌ای حضور
الحمدالله رب العالمین علی کل حال.... 
نمیدونم برای کدوم نعمت ازت تشکر کنم
فقط این چند روز انقدر لطفت روی سرم بارید که هرلحظه فقط دلم میخواست بغلت کنم و ازت تشکر کنم
ممنونم ازت خدایا که شدم امام رضایی
ممنونم ازت امام رضا جان جان
بخاطر مهمون نوازی خوبتون
اخ که چقدر برف روز اول لذت بخش بود
نقل از آسمون میبارید.... 
و احساس میکردم همه این هارو برای حال دل من تدارک دیدید
میدونید چقدر من عاشق برفم
وقتی ساعت 4صبح از ون پیاده شدیم برف شروع به باریدن کرد
آدم از یجایی به بعد دلش کمی #مادرانگی میخواد!
روزای اولی که میفهمی یکی تو دلته! روزای عجیبیه!
ذوق همراه با استرس و نگرانی ..!
ذوقه باعث میشه دلت بخواد به همه دنیا بگی
نگرانیه باعث میشه از همه قایم کنی تا وقت مناسبش
ولی میگم چه خوبه که خدامون انقدر سریع الرضاست ...
خدایا ممنونم خیلی ممنونم :)
+اینو فقط این کنج خلوت زندگیم ثبت میکنم که دلم نترکه!
خب سلام 
من دیگه تا 19 تیر نمیام 
میخوام تا 19 تیر درس بخونم 
قول میدم همین که از امتحان برگشتم خونه کلی پستای جدید بزارم براتون
اول بدونید خیلی دوستتون دارم اصلا عاشقتونم 
چندتا تشکر بهتون بدهکارم
اونی باران ممنونم که بهم کمک کردی به اینجا برسم عاشقتم امیدوارم توی نبودم از یادت نرم 
اونی سیما نمیدونم میخونیش یا نه هرچند اینارو مستقیم هم میتونم بهت بگم ولی تو تنها کسی بودی که باعث شدی من بیام بیان خیلی برام باارزشی 
یاسی نمیدونم الان هستی یا
ممنونم که حالمو پرسیدید، من زنده‌م، و تقریبا خوبم. 
دارم رو خودم کار می‌کنم. دیروز خیلی بدتر بود حالم، اما گریه‌های دیشب و روزنه‌ی امیدی که امروز تو دلم شکل گرفت بهترم کردن. 
بیا به خدا توکل کنیم، باشه؟ درسته که زد زیر قراری که گذاشته بودم باهاش، اما می‌ذارمش کنار اون‌همه بدقولیای خودم.
+اگه حال خوب من، حال خوبِ تو باشه، من همه تلاشمو می‌کنم. قول می‌دم. تو فقط خوب باش.
+دارم Back to you رو گوش می‌دم. =) هی دوباره از اول... 
همیشه از خودم این سوال را پرسیده‌ام
و امروز به جواب این سوال دست یافتم که بزودی مقاله‌ام را در این مورد بر روی وبلاگ قرار خواهم داد
اما قبل از آن میخواهم نظر شما را در این زمینه جویا شوم
حتما در این باره نظر دهید
ممنونم
سجاد کیارسی
28 سالگی من، سال سختی شد.
به قدری سخت بود و خسته م کرد که اگر بعدش به اندازه ی اصحاب کهف میخوابیدم؛ حق داشتم.
اما خوشحالم هنوز زنده ام و در من احساس زندگی جریان داره چون زندگی بعد از خستگی ها و تلخی ها باز ادامه داره.
از خودم ممنونم برای همه ی صبح هایی که خودم رو به دندون کشیدم و از رختخواب جدا شدم. زیبایی زندگی شاید از وقتی شروع میشه که متوجه بشی " هیچ بر هیچ است " بعد با آگاهی از این هیچ و پذیرفتن زمختی و بی رحمی ش باز ادامه بدی.
این روزهام رو بیش از
بسم الله الرحمن الرحیمسلام عزیزم. دلم خیلی برات تنگ شده. همیشه توی فکرت بودم و هستم. راه ارتباطی باهات نداشتم. چه غمگین ... شما دوست مهربونی بودی و هستی. چه قدر دلم می خواست ازت خبری داشتم. ممنونم ازت. ممنون که خبرم کردی. ممنونم ازت بابت دعاهای خیرت. ان شاءالله که یه روز بازم همدیگه رو ببینیم. برات آروزی عاقبت بخیری و موفقیت دارم. سلام ما رو به مادرت و خانواده مهربونت برسون.خدا مراقبت باشه عزیزدلم
 
یه خانومه داشت با راننده تاکسیه کلی درد دل میکرد ...
داشت از شوهر سابقش می نالید و از اون زندگیش که شوهرش براش به ارمغان آورده بود ...
 از زندگی سخت الان شوهرش و بیماری بچه های جدید شوهر سابقش ...
و خدایی که صدای اون رو شنیده و جواب کارهای شوهرش رو بهش داده و الی آخر 
تو افکار خودم بودم گفتم چقد خوبه ما اینجا رو داریم :))
دوست داشتم همون لحظه به اون خانمه بگم بیا وبلاگ نویس شو و از هر چه دل تنگت میخواد بگو :)
ولی خب خانومه خیلی پیر بود :) و بعید میدونست
سلام بانو
از چادری که سرم کردی
تا همیشه ممنونم
با اینکه داغدار بودی
با اینکه همه معتقد بودن من لیاقتشو ندارم
اما شما اون چادرو سرم کردی
با اینکه اندازم هم نبود
اما اندازم شد
با اشکایی که از داغ نبودن دخترت ریختم
فاطمه نام
فاطمه نامِ تو، که توی نوجوانی رفته...
مُهر و مِهر و نماز و اون مسجد قدیمی
و اون نمازی که هنوزم نتونستم دوباره مثلشو بخونم
دلم میگه به حرمت اسمم دعام کردی...
دلم راست میگه
میدونم 
 
به کمک آقا محمد نقل بلاگ حل شد و ممنونم ازش 
 
آقا رهام نیز کمک کردند ، ممنونم 
 
نقل بلاگ واقعا ماهره ، انشاءالله خداوند بهش عزت بده. بهش حرمت و مال حلال بده. 
 
حل شد بچه‌ها ، ولی اگه موردی هست بفرمائید در خدمتم. 
 
سلام 
به سبب مشکلات و اذیتهایی که متاسفانه هست. 
مادرم پیشنهاد داد که با سیستم و شماره خودت! برای من یک اکانت باز کن ولی خودت مدیریتش کن. 
ایجاد کردم و فعلا به نام خودم ، ولی مشکلی ایجاد شده ؟؟؟ 
از عرفان جان 
آقای قلیچ خانی 
نویسند
آقای قائد شما واقعا صابخونه ی خوبی بودین.همینکه ۲۰ سال پای زنتون موندین و قید بچه رو زدین نشون از شرافتتون داره.همینکه ۲ سال گذاشتین من تو خونتون بشینم با اجاره ی پایین و افزایش اجاره ی خیلی ناچیز ممنونتونم.همینکه ازم اجازه خواستین شمارمو بدین به املاک ینی اینکه جنتلمنید.ممنونم که خونتون شوفاژ داشت و من هیچوقت متوجه ی سرمای بیرون نشدم.ممنونم که شیر زیر سینک ظرفشویی چکه نمیکرد و دائم آشپزخونه خیس نبود.ممنونم که پرده های خونه ات تمیز بود و
چه خوبه که هنوز دوستانی هستند که وقتی به یادشونم، اون‌ها هم به یادم هستند...
ممنونم از پری نازنین که من رو به این بازی وبلاگی دعوت کرد و ممنونم از آقاگل که این بازی رو بنیان نهاد تا چنین بدانم که در یادها مانده‌ام ((:
و خب من این نامه رو قبلاً نوشته بودم که در وبلاگ آقای نئوتد منتشر شده بود اما در وبلاگ خودم نه؛ هم‌چنین از اونجایی که دلم برای پسر تاریکی تنگ شده، دلم میخواد دوباره این نامه مرور بشه... پس برای اولین بار این نامه رو اینجا می‌خونید:
دانلود آهنگ رضا صادقی به تو مدیونم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * به تو مدیونم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , رضا صادقی باشید.
 
دانلود آهنگ رضا صادقی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Reza Sadeghi called Be To Madyounam With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه رضا صادقی به نام به تو مدیونم
میبینی چجوری شده فکر و خیال مناون چشمات دل با منطقمیهو پای توعقلشو از دست دادتا به خودم بیام دیدممهر ت
خدایا ممنونم
از تموم شادی ها
و دلخوشی های 
کوچیک.
خدایا ازت ممنونتم.
خدایا اگه من روی تموم 
خوبیهایی
که در حق کردیو
بپوشونم
یعنی کافرم.
به پوشاندن بذر توسط خاک
کفر میگن.
اگه من تموم لطفهایی که
در حقم کردی.
تموم لحظه هایی که هوامو
داشتی.
تموم نعمتهایی که بهم دادی رو
شاکر نباشم
از درون
و بیرون
شاد نباشم
و روی همه اونا رو 
با غم الکی
بپوشونم یعنی کافرم.
خدایا دوست دارم.
بهت ایمان دارم.
ازت ممنونم.
حال خوب کن همیشگی من
دوست دارم.
الان تو راه آهنیم، داریم برمیگردیم، خسته و ناراحتم،دلم نمیخواد...
الان تو سالن داره سلام مخصوص آقا پخش میشه.
اقا من رو زود زود دوباره دعوت کن...
آخیش خدا رو شکر که نتونستم ببینمت دیگه ،خداروشکر واقعا♡ همینطوری فکر تک تک ون از سرم بپره ایشالا...♡
آقا ازت ممنونم. هیچ وقت یادم نمی ره که تو صحن آزادی دعا کردم دلم ترم شه و جلوی پات گریه کنم و چند دقیقه بعدش از در ورودی تشرف به حرم صحن آزادی اومدم از دور وایستادم نگات کردم ،همینجوری نگات کردم تا گریه ک
نویسنده آرزوهاشو پیدا کرده
یادش اومده چیا ذوق زدش میکردن
رفته دنبال رویاهاش اونا رو به دلش برگردونده و به دلش قول داده همه ی تلاششو برای برآورده شدنشون بکنه
حالش خیلی خوبه و تعریفی تر از همیشه هم شده:)
 
سرشار از حس خوشحالی و خوشبختی و امید هستم
یه سری از مشکلاتم کم شده یه سریشون بزرگتر شدن
اما خوشبختیای من بزرگتر شدن
 
من شاد و آروم و خوشبخت دارم به زندگیه معمولیم ادامه میدم معمولی ای که برای من فوق العاده ست... مدتی نخواهم بود مدتی که معلوم ن
بسم رب الرفیقسر نماز بودم. از معدود ثانیه هایی که به زور با خدای خودم خلوت میکنم. رکعت دوم، بین قنوت و رکوع، انگار که زورِ دست هایِ نسیان نرسیده باشه، یاد تو از لابلای خاطرات خاک خورده خودش رو کشید بیرون! وقتی به خودم اومدم سلام آخر نماز بودم...+با وجود همه کم لطفی ها، ممنونم از نسیان!پ.ن
برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود
دست‌های خویش و دامان توام آمد به یاد
سهیل محمودی
آدم ها به چه نقطه ای می‌رسن توی زندگی که میتونن تو فضای مجازی از حالِ بدشون بنویسن؟ چقدر احساس ضعیف بودن و تنها بودن میکنن؟ چقدر روحشون مچاله میشه؟ چقدر تو فضای حقیقی زندگی نمیتونن خودشون رو بروز بدن و به هر دلیلی رعایت میکنن؟ یا گوشی برای شنیدن ندارن...
من همونقدر حالم بده. 
خدایا! خدای من! من احساس میکنم توکل‌م رو گم کردم و زیر بار زندگی داره کمرم خورد میشه. توکلم رو بهم برگردون و قوی ترم کن و گشایش در کارم قرار بده. 
ممنونم. 

پ.ن: برام دعا کن
دوستان این پست را موقت مینویسم. 
نتیجه های کنکور آمد، طبق حرف مشاور، خداراشکر من دولتی قبول خواهم شد.
رشته مورد نظرم حقوق هست.
مطمئنم در بیان کسانی هستند که حقوق بخوانند و به قول معروف اوستا باشند. ولی من نمیشناسم که مراجعه کنم! اگر کسی دوست داشت و میتواند به من کمک کند. خیلی خیلی نیاز به راهنمایی اصحاب این رشته دارم و کلا کسانی در علوم انسانی صاحب اندیشه اند...
ممنونم. امیدوارم توانم برسد و یک روزی جبران کنم...
 
پی نوشت: خواهش میکنم اگر کسی را ه
دوباره باتفعل حافظ دوباره فال خودم
دلم گرفته دوباره به سوز حال خودم
تو نقطه اوج غزل های سابقم بودی
چه کرده ای که شکستم خیال وبال خودم
چرا نمیشود حتی بدون تو خندید
چرا،چگونه،چه شد این سوال خودم
چرا نمی رسد این بهار بعد از تو
چرا نمیرود این خزان سال خودم
اگر ندهی پاسخی به جان خودت
که میروم به نیستی و بی خیال خودم
نگاه خانوم آرزوهاشو پیدا کرده
یادش اومده چیا ذوق زدش میکردن
رفته دنبال رویاهاش اونا رو به دلش برگردونده و به دلش قول داده همه ی تلاششو برای برآورده شدنشون بکنه
حالش خیلی خوبه و تعریفی تر از همیشه هم شده:)
 
سرشار از حس خوشحالی و خوشبختی و امید هستم
یه سری از مشکلاتم کم شده یه سریشون بزرگتر شدن
اما خوشبختیای من بزرگتر شدن
 
من شاد و آروم و خوشبخت دارم به زندگیه معمولیم ادامه میدم معمولی ای که برای من فوق العاده ست... مدتی نخواهم بود مدتی که معلو
ممنون که دیروز انقدر ناز و مهربون برای نماز صبح بیدارم کردی
اگه تو بیدارم نمیکردی، حتما گرفتار شده بودم
از تو مهربون دیگه نیست
با وجود بی نیازی خودت به این نماز دست و پا شکسته ای که میخونم، فقط بخاطر خودم بیدارم کردی
خیلی خوشحالم کردی، خیلی تجربه شیرینی بود، هر جا که تو هستی، آرامش هست
ممنونم
سلام،روز جدیده،روز خوبی داشته باشید
من اومدم یه دو کلوم حرف با شما بزنم
اول:دوستان،تبلیغ نکنید.من قول میدم امروز یک قسمت کاملا مجزا برای تبلیغات شما درست کنم
دوم:از همه اون هایی که وبلاگ من رو دنبال کردن خیلی ممنونم.چون اولین دنبال کنندگان بودن،من تبلیغات رایگان براشون تو قسمت تبلیغات میزنم.
سوم:از جناب محمد صدرا عبدلعلی زاده خیلی ممنونم که تبلیغ اینجارو داخل وبشون کردن.برای اینکه جبران بشه،هم اینجا تبلیغشون میکنم هم تو قسمت تبلیغات.اونم
سلام خدای عزیزم
توی نامه ی اولم نوشته بودم که دلم می خواد بارون بباره و امروز اندکی بعد از نوشتن نامه ی دوم برای شما،هوا ابری شد و باد خنکی اومد.بی نهایت از شما ممنونم.بی نهایت ممنونم. :)
بالاخره فصل قارچ های زیست پیش دانشگاهی رو شروع کردم.بابت کوتاه بودن نامه ببخشید چون می خوام برم ادبیات بخونم و تست ادبیات بزنم. :)

                                                                                                                                     دوستدار شما
       
من خیلی وقتا خودم دست خودمو گرفتم 
خودم اشکای خودمو پاک کردم 
خودم موهامو نوازش کردم 
خودم خودمو آروم کردم 
خودم تو آیینه قربون صدقه خودم رفتم 
خودم خودمو رها کردم 
خودم حال خودمو پرسیدم 
من خیلی وقتا خودم هوای خودمو داشتم 
بهترین دوست زندگیم فقط و فقط خودم بودم ....
امروز یک سالگی وبلاگمه یک سالگی وبلاگی که به هر زحمتی شده ساختمشو توش فعالیت کردم وبا خیلیا آشنا شدم که یک سالگی رفاقتم با اونا هم هس که بهترینشون خواهری نیلوفر عزیزم هست که واقعا دوسش دارم و ممنونم که هستی نیلوفرجون
یک سالگی رفاقتم با رهای مهربون که خیلی وقته آفلاینه و دلم واسش تنگ شده و یک سالگی رفاقتم با سنا بانوی مهربون
و خوشحالم که درکنار این دوستان هستم 
داشتن این وبلاگ رو مدیون دوست عزیزم نیلوفرجون بابت راهنماییاش هستم که قبول کرد ن
امشب مدام دچار حمله عصبی شدم، خاله کنارم نشسته بود و مدام ذکر میگفت، وسط حمله خندم گرفته بود :))
میدونی خدا، از روزی ک گفتم راضیم به هر چی که برام بخوای، از همون روز آرومم، قوی ام، تو به من قدرت دادی، مهم نیست چقدر درد میکشم، مهم نیست چقدر اذیت میشم، مهم قدرت منه که شکست ناپذیره، تو کاری کردی بتونم تو اوج سختی بخندم، تو کاری کردی شاد باشم، امیدوار باشم، اینا چیزای کوچیکی نیستن،ازت ممنونم، درسته سلامتی خیلی مهمه ولی من راضیم، من بخاطر همه چیز ر
ظهر، وسط بارون توی یه کافه‌ی خیابونی، روی صندلی کنار پیاده‌رو با دوستم نشسته بودم و داشتم کاپوچینو می‌خوردم.
از دور یه دختری داشت میومد و بهم نگاه می‌کرد.
وقتی نزدیک شد گفت شما عطیه هستی؟ عطیه میرزاامیری؟
گفتم بله.
گفت من سال‌هاست وبلاگت رو می‌خونم. پا شدم باهاش دست دادم و دعوتش کردم بیاد قهوه بخوره باهامون. که دعوتم رو رد کرد. اما یکم وایساد‌ و باهام حرف زد.
خواستم ازتون تشکر کنم.
از تک‌تک‌تون.
ازینکه بهم حس ارزشمندی می‌دید همیشه.
ازینک
اوضاع از آخرین پست اینجا کمی عوض شده
بهتر شده قابل تحمل شده و بوی بهبود میاد :)
من امشب بیست و سه سالگی رو تموم میکنم و وارد سال بیست و چهارم زندگی نمیدونم چندمم میشم 
جهان رو نشناختم
خودم رو‌ نشناختم
دیگران رو نشناختم و  در حبابی از سردرگمی شناورم
نمیدونم که میخوام بشناسم یا نه
امسال تولدم رو با آدمای جدید جشن گرفتم آدمایی که پارسال حتی به اسم نمیشناختم و از این بابت از خودم ممنونم 
همینکه گذر کردم میتونه نشونی از آبادی باشه
برای آرزوی تولد
بابت یک چیز از استارباکس ممنونم.
البته بابت هزاران چیز ممنونم، مثلا همین ice-water ای که مجانی میدن به ما:
 
 
یا به خاطر سرویس عالیش
یا به خاطر اون همه میز و صندلی شیک و اون مبل های خوب که اینجا بهش Booth میگن،
وگرنه تیم هورتونز گدا ما رو کشته بود اینجا،
به خاطر اون لورد بودنشون،
 
 
 
 
 
به خاطر درشت بودن سایز محصولاتشون و تنوعشون،
در کنار همه اینها،
از استارباکس، به خاطر پیشگام بودن در پروسه gender neutral کردن restroom هاش ممنونم.
و همینطور برای اینکه مکان م
هوراااااااااااا
خیلی نازی خیلی مهربونی، خیلی خوبی
آخ که چقدر منتظر بودم به اون خانواده کمک کنی...چقدر نگران اون وضعیتی بودم که شنیدم...فقر شدید...تا حدی که پول قرض بگیرن برای خریدن یه پاکت خرما، که هم خودشون بخورن هم بچه شون، که پول خریدن هیچی دیگه نداشتن...
 
خیلیا وسیله ی تو شدن برای کمک به اونا
یکی هم بهم خبر خوب حل شدن مشکلشونو داد
ممنونم که از لطف بیکرانت به اونا هم کمک میکنی، میدونم برات مهم بود که دست رد به سینه ی بنده ی محتاجت نزنن، میدونم
خدایا؟
منو ببخش به خاطر سهل انگاری ام
منو ببخش که نذری رو که باید در عرض ششصد و چهار روز تموم می کردم، در عرض چندین سال تموم کردم
البته دست خودم نبود
یه مدت فکر و ذکرم فقط مرگ شده بود
هیچ هدفی جز مرگ نداشتم
دست و دلم به هیچکاری نمی رفت
همه چیز برام بی معنی شده بود
اولش فقط در حد یک حرف و فکر بود
تا اینکه پیمانم، نفسم، عشقم پر زد و از پیش ما رفت
اونموقع بود که دیگه دنیا برام غیرقابل تحمل شد
با اینکه با خدا قهر کرده بودم
ولی اون تنهام نذاشت
یه فرشته
من که مشغول خودم بودم و دنیای خودم
می نوشتم غزل از حسرت و رویای خودم
من که با یک بغل از شعر سپیدم هر شب
می نشستم تک و تنها لب دریای خودم
به غم انگیز ترین حالت یک مرد قسم
شاد بودم به خدا با خود تنهای خودم
من به مغرور ترین حالت ممکن شاید 
نوکر و بنده ی خود بودم و آقای خودم
ناگهان خنده ی تو ذهن مرا ریخت به هم
بعد من ماندم و این شوق تمنای خودم
من نمیخواستم این شعر به اینجا برسد
قفل و زنجیر زدم بر دل و بر پای خودم
من به دلخواه خودم حکم به مرگم دادم
خونم ا
بوی محرم می آید و فضا پاییزی میشود فضا غرق در سکوت میشود...
چه سکوت شگفت انگیزی انگار همه مرد میخواهند گریه کنند در این موقع خنده ها تمام میشود و بغض جای همه ی آن خنده ها را میگیرد
و این موقع محرم است..
خب دوست های عزیز دیگه محرم داره نزدیک میشه و من دیگه به خودم اجازه نمیدم تا آخر محرم پست خنده دار بذارم ولی پست های دیگه ای میذارم که براتون جالب باشه و لطفا همچنان به وبلاگ من سر بزنید
ممنونم 
یاحسین
نظر لطفا یادتون نره
من دنیای شیرین دریا رو خیلی دوست نداشتم، 
 
چون خودم مال اون شهر بودم و پوپک گلدره به افتضاحی تمام گیلکی رو صحبت میکرد.
 
و اینکه گیلانیا خیلی باز و دختراشون خیلی شجاع و توی چشم هستن.
 
خیلی این جوری رفتار نمیکردن اینها.
توی گیلان زنان بسیار زیادی هستن که قوی و پرقدرت دارن کارهای بزرگ میکنن.
 
بعدم ادم وقتی یه جا رو خوب میشناسه و یه چیزو خوب میدونه، بیشتر دنبال گرفتن ایراد و اشکاله تا که لذت بردن (خاک تو سرم).
ممنونم ازت به خاطر اون وبلاگ.
خانومم سعید شایاس
متن آهنگ سعید شایاس به نام خانومم


از تو چه پنهون هنوز دوست دارم من عادی نه یه جور خاص دوست دارم منمیدونی تو دلم میمونی همیشهبدون تو نمیشه بدون تو نمیشهمیدونی که نمیشه به تو دل نداددل من تورو میخواد این دل من تورو میخواد(خانومم نفسم ای جونماز اینکه پیشمی ممنونممدیونم به تو و احساسیکه دارم و روش حساسی)۲حس و حال دلم میدونی به تو خاصهکی میتونه این همه پای دل تو وایسهکی میتونه این همه پای دل تو وایسهاز علاقم به تو میدونی که ک
سلام ....
از همه شما به خاطر این که وقت میزارین و وبلاگ منو دنبال میکنید ممنونم .
این مطالب و عکس هایی که میزارم همشونو خودم گرفتم . ( اگه کیفیت پایینه معذرت میخوام ).
به حمایت تک تکتون نیاز دارم .
اگه از خوندن  وبلاگ من لذت بردین لطفا به اشتراک بزارین .
از قسمت آبی رنگ پایین صفحه (پشتیبانی) میتونین با من در ارتباط باشین و سوالاتونو بپرسین .
آهنگی که تو وبلاگ گذاشتم یه  آهنگ به زبان تالشیه امیدوارم از شنیدنش لذت ببرین .
نظر فراموش نشه دوستان .
این تاز
خب عنوان وبسایت رو عوض کردم و گذاشتم از اصفهان تا آنکارا
دنبال هدف جدید تو زندگیم بودم ک پیدا کردم و مونده تلاش برای رسیدن به اون
هدف جدیدم شرکت تو ازمون یوس هستش و باید باید باید باید تو ازمونش قبول بشم یعنی محکومم به موفقیت و تلاشمم میکنم در این راه چون کی بهتر از من!
میخواستم چندتا نکته رو به خودم بگم
میای خونه به جای وقت تلف کردن یه کم استراحت کن حدودا ی ساعت الی نیم ساعت بعد درسای استاد رو بخون یا از روی کتاب درسارو مطالعه کن
واسه روز ایندت
یه سری شبا دنبال یه کوچه هایی میگشتم که سر صدایی نباشه ،سال به سال کسی ازش رد نشه،از نور و ماشین و.. خبری نباشه
تا خودم و خودم خلوت کنیم
اینقد خودم بزنه تو گوشه خودم و ،خودم بغض کنه و دلش بگیره و گریه کنه که خودم و خودم قهر کنیم
البته قهرم کردیم..
میدونی چن ماهه خودمو ندیدم؟ جدی جدی قهر کرد رفت..
صبا پا میشدیم باهم درد و دل میکردیم صب بخیر میگفتیم، شبا به بی کسی و تنهایی خودمون میخندیدیم و میشدیم همه کسه هم 
نمیدونم چرا رفت..کجا رفت.چرا تنهام گذاشت
امروز، دست خودم را گرفتم، رفتیم به یک کافه ی قشنگ، یک میز، زیر شاخه های درختی فوق العاده انتخاب کردم، نشستم و ساعت ها غرق خواندن کتاب شدم، امروز خودم را به یک روز خاص دعوت کردم، به یک روز متفاوت! روزی که در آن، خودم در کنار خودم، بخاطر خودم و برای خودم زندگی میکنم! امروز خودم را به بستنی مورد علاقه ام دعوت کردم، برای خودم شاخه گلی خریدم و آن را به دختر بچه ی زیبایی که لبخند شیرینی بر لب داشت هدیه دادم، امروز در کنار خودم خوشحال بودم و زندگی را ب
 
چند سال است  از چند روز مانده به تولدم اهنگ یه روزی می اد خواجه امیری را گوش می دهم ...
دلم برای اون شبی که تولدم ،کهف شهدا بودم و تو تاریکی با ف این اهنگ را گوش دادیم و گریه کردم ، تنگ شده ..
تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی...اولین وکالت ام را گرفتم ..اولین دعوا را برده ام ..طعم شیرین اولین حق الوکاله را چشیدم ..
تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی...شکست را تجربه کردم ..گریه کردن و تنهایی راه رفتن را تجربه کردم ..
تا قبل از شروع بیست و هفت سالگی ...من درد زند
تموم شد همه چیز تموم شد
آزاد آزاد شدم از هر آنچه که فکرشو بکنی از ترس از حرفهای دیگران از ترس از پسرفت از ترس از بدگویی کردناشون از ترس از زیرآب زدناشون از ترس از رعایت حجاب نردن.....
حالا آزاده و رها هستم 
آزادم از زنجیرهابی که مسئولیت بهم بسته بود
خدایااااااا هزاران هزارا بار ازت ممنونم 
دد پوست خودم نمیگنجم
تمام تلاشم رو میکنم به عهدهایی که باهات بستم پایبند باشم
این روزا حالم خیلی خوبه ...
عاشق این خنده هایی هستم کا تا یادت میاد توی ذهنم ناخ
سلام. امیدوارم احوالتون خوب باشه.
احتمالا روزی که آدرس وبلاگم رو بهتون دادم، یا اون رو توی آخرین استوری اینستاگرامم دیدین یا از توی صفحه‌ی توییترم، انتظار نوشته‌هایی رو داشتید که بیشتر از این‌ها ارزش خوندن داشته باشن- در واقع خودم هم تا حدی این طور انتظار داشتم-؛ اما مع‌الاسف، اخیرا من فقط غر می‌زنم. در هر صورت، حال روحی خیلی مساعدی ندارم، یا بهتره بگم، قدری از حالات متعادل روحی فاصله گرفته‌م، شاید هم در شرف تغییری هستم یا چیزهایی دارن
انتظارمو باید از آدما کم کنم . بفهمم می تونم مهم نباشم برای آدمای مهم زندگیم .
می تونم رفیق کمرنگی باشم . می تونی فقط وسیله ارضا نیاز طرف مقابلم باشه می تونم خیلی پیش پا افتاده تر از اون چیزی که قکر می کنم باشم . آه.  قرار نیست لیت آدمای مهم زندگی آدمای مختلف با هم یکی باشه . باید بی حس تر باشم به آدما . خیلیاشون قراره بیان و برن . با خودخواهی تمام باید خودمو حفظ کنم و ور عین حال اوقات خوشی رو برای فرد مقابلم در زمان نزدیک یودنش به من رغم بزنم و اگه خ
به نام خدا 
خاطره ی 14 بهمن
یک ساعت از روز چهاردهم گذشته بود که بابا رسوندم ترمینال...لیدر چند دقیقه بعد من رسیدو سوار اتوبوس شدیم و بابا رفت که برگرده خونه
(خیلی خیلی برای من عجیب و غریب بود که بابا اخماشو نکشید تو هم و باخوشرویی با لیدر سلام و حال و احوال کرد)
فکرشو کن تو دوران بچگیت این حقو ازت بگیره که با پسر بچه ها همبازی باشی ...الان هم که بزرگ شدیمو به اصطلاح خانومی شدیم برای خودمون،خیلی حواسش باشه که سروسنگین باشیم و هر جایی باهرکسی کار نک
میخوام یه کسب و کار نتی راه بندازم ...
خیلی وقته تو فکرشم ولی خب همتشو نداشتم...
با این وضع معیشتی مردم به نظرتون کدوم یکی از این سه تا مورد میتونه منبع درآمد باشه؟
زیور آلات بدل (که خب خدایی خودم خیلی وقته نخریدم)
جوراب و گلسر 
لوازم آرایش...
اولی و دومی ریسک خراب شدن ندارن .اولی ریسک اینکه چیزی که میاری با سلیقه خیلیا جور نباشه رو داره .
جوراب خراب نمیشه اما ممکنه دمده بشه یا اصلا خود شما حاضرید نتی جوراب بخرید؟
اگه نظر دیگا ایی دارید ازش استقبال
سال ۱۳۹۸ خورشیدی! سالی عجیب و غریب و معمولی
برای من مهم ترین اتفاق در ۲۸ مهر ماه رقم خورد 
بقیه ی اتفاقات مهم بودن اما مهم ترین نه
از امسال ممنونم چون علیرضا رو تو لحظه های تنهاییم داشتم
چون فرناز و حجت بهم رسیدن 
چون زهره و هانیه رو پیش خودم داشتم
چون علی حالش بهتر شد 
چون بابا و مامانمو بیشتر دوست داشتم
چون تو بیمارستان با هم گروهیام بهم خوش گذشت و حس مفید بودن کردم
چون سبحانو دارم و لحظاتی که باهاش میگذرونم لذتبخشن
چون یاد پویان و عذاب ناشی
 
شما شهداء خیلی خوبین! میدونستین آیا؟ وای اسمتونو سرچ زدم شهید... که حرف بزنم از دلتنگیم برای.. بعد ریا و دورویی ها رو دیدم دوباره دلم شکست بستم سایتو و اومدم بیرون چند ثانیه بعد اینقدر قشنگ جوابمو دادی که خدا میدونه اصن نزاشتی من حرف بزنم حتا انگار دیگه همه میدونن من فقط یه کلمه میگم من فقط یه کلمه میخوام.. ..❤ چطوری نشونم دادیش..؟ چقدر دنیا کوچیکه وقتی که ادم ها بزرگن چطوری اینکارو کردی شهید؟؟؟ چقدر دنیا تو مشت توئه خیلی عجیبه... ممنونم ب
سلام دوستان
مدتیه تو اینستاگرام هنر رزین و وسایل رزینی توجهم رو جلب کرده و دوست دارم آموزش ببینم و خودم یه چیزهایی بسازم.
به نظرم کار جذابیه و خودم هم به کارهای هنری علاقه دارم. البته من شاغلم و دوست دارم اوقات دیگه م رو با یه کار هنری سپری کنم. کسی از شما در این زمینه دوره دیده؟ یا اطلاعی در مورد کارگاه های آموزشیش در تهران دارید؟
پیشاپیش از  راهنمایی هاتون ممنونم.
ادامه مطلب
خب اول از همه از همه تون ممنونم بابت این چند وقت که منو تحمل کردید. راستش یه گروه ناشناس هستن که کمر بستن منو از بیان محو کنن . نمی دونم چرا ولی آشنا هستن☹ شاید وب تهیونگ لاور فیلتر بشه اگه فیلتر هم نشه شاید خودم برای رهایی از دست این ناشناسا پاکش کنم.
خیلی خیلی زیاد دوستتون دارم
راستی این وب هیچ گونه ربطی به کی پاپ نداره و فقط یه پاتوقه که من با دوستام در ارتباط باشم..همین❤
یکی دو روز نیستم و امیدوارم تا اون موقع بلایی سر وبم نیاد...حلال کنید و م
خب اول از همه از همه تون ممنونم بابت این چند وقت که منو تحمل کردید. راستش یه گروه ناشناس هستن که کمر بستن منو از بیان محو کنن . نمی دونم چرا ولی آشنا هستن☹ شاید وب تهیونگ لاور فیلتر بشه اگه فیلتر هم نشه شاید خودم برای رهایی از دست این ناشناسا پاکش کنم.
خیلی خیلی زیاد دوستتون دارم
راستی این وب هیچ گونه ربطی به کی پاپ نداره و فقط یه پاتوقه که من با دوستام در ارتباط باشم..همین❤
یکی دو روز نیستم و امیدوارم تا اون موقع بلایی سر وبم نیاد...حلال کنید و م
سلااام به همه
من برگشتم
خب یه مدت نبودم به هزاران دلیل موجه که داشتم
این مدت که نبودم دوستای واقعیم رو شناختم و ازشون ممنونم که کنارم موندن
و کسایی که ادعای دوستی داشتن رو هم شناختم و ازشون ممنونم که من رو قوی تر کردن
این وب مختص کی پاپ نیست ولی شاید پست کی پاپی داشته باشیم ^^
فایتینگ :)
و اینم بگم که راضیه ی فعلی با راضیه ی قبلی خیلی فرق داره
خییییییلی
یاد گرفتم با آدما همونجوری که لیاقتشونه رفتار کنم
پس از تغییرات من متعجب نشین ^^
ما مردها نباید به زنان به چشم یک کسی که قرار هست فقط شهوت خودمون رو با اون رفع کنیم نگاه کنیم، نباید زن رو به چشم یک زندانی ببینیم که باید در خانه ما باشه و حالا چه برای خودش یا کل خانواده فقط آشپزی و کار خانه انجام بده. نباید زن رو فقط یک تکه گوشت ببینیم و به چشم یک عروسک جنسی نگاهش کنیم تا فقط باهاش...، نباید زن رو مثل یک کالا ببینیم و نباید زن رو مثل یک مامان ببینیم! نباید زن رو مثل یک حمال و نوکر ببینیم.
ما باید به زن برای کارهایی که انجام میده ا
خدایا عمیقا ازت ممنونم که اجازه میدی حکم حکومتی خودت در خانه ی پدریم به زیبایی اجرا بشه
شکر....
کاش بیشتر بشناسمت
بیشتر شبیه دوست داشتنی های تو بشم
چون اونوقت در نزدیکترین حالت به خود حقیقی ام، قرار خواهم گرفت 
و به رضایت تو و سعادت خودم هم همینطور
لطفا کمک کن حق الناس هایی که به گردن دارم به زیبایی و شایستگی و اون طوری که تو بپسندی، ادا کنم
و مشتاقانه و پرواز کنان به آغوش پر از محبت تو برگردم
آمین
من روی لطفت خیلی حساب کردم
میدونم
الان داری بهم
خدای قشنگم!
سلام... 
این روزها آسمان از پشت نرده های سبز رنگ، یک جور دیگری دلبری می کند و من هر وقت که دلگیر و خسته میشوم، پنجره را باز میگذارم و دلم با بزرگی و مهربانیت آرام میگیرد!
خدای من!
تو چقدر عظمت داری... 
آن زمان، 
که لابه لای ابرهای پنبه ای،تو را جست و جو میکنم و خودم را به دستان نیرومندت میسپارم، به راستی که جز تو یاری دهنده ای نیست...
من، تمام وجودم را تسلیم اراده ی تو میکنم، دستانم به سمت امتحانت گشوده است و من ایمان دارم تو مرا شفا خواه
سلام...
عادت به سلام کردن ندارم کلن ولی به نظرم بعد این سی و چند روز غیبت صغری لازمه دیگه :) چقدر دلم واسه این صفحه تنگ شده بود. چقدر الان عوض شده م... بهتره جو گیر نشم، در واقع این حسیه که هرروز صبح درمورد خودم دارم... چقدر همه چی تغییر کرده :/
از این یکماه بگم که حیف نتونستم با جزییات تعریف کنم... خلاصه که ما کوچ کرده بودیم خونه خواهرم، صبح به جای صدای خروس یا آلارم گوشی با گریه بچه بیدار می شدیم و شب هم همون گریه بچه واسمون لالایی بود، چقدر این مامان
آشنایی به زبان ترکی استانبولی
 
Merhaba   سلام
Merhaba  سلام
Benim adım Ahmet. Sizin adınız ne ?    اسم من احمد است. اسم شما چیست؟
Benim adım Diana   اسم من دیانا است.
Memnun oldum خوشبختم
Ben de memnun oldum  منم خوشبختم
 Nasılsınız?  خوبین
Teşekkür ederim, iyiyim. Siz nasılsınız? ممنونم خوبم شما خوبین
Teşekkür ederim, ben de iyiyim ممنونم منم خوبم
http://turkish-course.ir
ممنونم از تک به تک دوستان بخاطر تبریکاشون برا قبولی من
خدایا شکرت بخاطر همچی بخاطر دادن خیلی چیزایی که دادی و خیلی از چیزایی که صلاح دونستی که بهم ندی
بازم شکرت ...
من انسانم و درستش اینه که انسانیت درونم باشه حتی شده به مقدار کم ولی مطمئنم که بیشترم میشه
خدایا ممنونم بازم بخاطر همچی
یاد گرفتم وقتی من درست میشم که یک چیز برای من عادت بشه اون موقع اس که حال من خوب خواهد شد مطمئنم
میخوام از حالا برای حال خوب خودم تلاش کنم حتی به مقدار کم شاید قب
دوستتون دارم و خیلی خیلی دلم براتون تنگ شده
از صمیم قلب
همگی باید بیشتر دلتون تنگ شده باشه ولی من خیلی دلم براتون تنگ شده 
سخت‌تر کار می‌کنم تا جیمین بهتری رو بهتون نشون بدم، همیشه ازتون ممنونم
ولی شما میدونید
ما با هم هستیم و خوشحالیم
این بخاطر اینه که سلامتیم و بیمار نیستیم
میدونستیدش، درسته؟
از صمیم قلب امیدوارم که همیشه سالم و شاد باشید
همگی دوران سختی دارند و لحظاتی مثل این وجود داره
میدونم همه نمی‌تونند درکش کنند
امیدوارم بتونیم ک
1. چهار سال با تو و زیر یک سقف به سر شد. شکر خدا، که این سال‌ها را با آرامش و تفاهم گذرانده‌ایم. شکر خدا که سر مسائل بی‌ارزش با هم نجنگیده‌ایم و امنیت و حرمت خانه‌مان را حفظ کرده‌ایم. حالا می‌توانم نه از سر حرارت روز اول، که از پس 4 سال زندگی گرم مشترک اعتراف کنم که عزیزترین کس زندگی‌ام تویی؛ با توست که آرامم. ممنونم که با من صادقی، و ممنونم که از بابت محبت و توجهت، خیالم را آسوده می‌کنی. 
2. مناسبت‌ها که اکثر ما خانم‌ها، ارزش علی‌حده‌ای بر
بخاطر اتفاقات بدیِ که زنجیره وار و پشت سر هم توی ۸ - ۹ سال اخیر برام اتفاق میفتادن ، تبدیل شدم به ترسو ترین و منفی گرا ترین و بی اعتقاد ترین آدمی که میتونستم باشم . این سه چهار سال اخیر همه چیز بدتر شده بود . شاید باورش سخت باشه ولی من حتی دعا هم نمیکردم . چون از خدا خشم و کینه و نفرتِ زیاااادی به دل گرفته بودم .
اما نتونستم ادامه بدم . که من برای خودم کافی نبودم ، که بی اعتقادی و ناامیدی از خدا مثل خوره ذره ذره ی جونمو بلعیده بود و اگر ادامه میدادم چ
حالا که با خودم کنار اومدم ، حالا که دارم خودم رو اروم میکنم ، حالا که می خوام خودم باشم و برم دنبال زندگی خودم و تنها برای خودم بجنگم ، چرا نمیذارین؟؟ به خدا که نمیتونین منو درک کنین چرا اصرار میکنین!؟ چرا اذیتم میکنین!؟ خدایا میبینی منو؟؟
نمیدانی برای این لحظه که بپذیری روزی ببینمت چقدر انتظار کشیده ام و چه اشک شوقی در چشمانم حلقه شده ضربان تند قلبم را نمیتوانم آرام کنم واقعا این تو هستی که اینطور بازخوردی ازت دارم میبینم باورم نمیشه
خدایا خیلی خوبی
مرسی بهم برگردوندیش
کی کجا بیایم عمرم عشق نازنینم
کاش در یکی از همین روزها که بی تابت میشوم و سر از ایستگاه بی آر تی که برگشتنی به منزل سوار میشوی ببینمت، نمیدانم مرا ببینی میشناسی ام، نمی دانم ببینمت میشناسمت، مهم نیست، مهم این
 
وجود یه دوست همه جوره واسه زندگی هر آدمی لازمه کسی که تو را خوب می شناسد ، درکت می کند و حالت را می فهمد . که اگر او نباشد زندگی چ قدر تیره و خسته کننده می شود.
همه ی این ها را گفتم که بگویم من بهترین دوست های دنیا را دارم ، آنها که همیشه در کنار من و با منند و آنجا که بخواهم دستم می گیرند وتنها حس حضورشان را به لحظات تنهایی من هدیه می دهند . میخواهم این بار درباره ی یکی از آنها حرف بزنم یکی از همان هایی که من بدون او شاید عذرای اکنون نبودم،که حضور
امروز به تقویم نگاه کردم و دیدم جمعه ست ولی یکم شهریورهاول ماه ... یه روز جدید برای زندگی
چند ساعتی فکر کردم  .. 
به خودم .. به آدمهایی که توی زندگیم هستن یا بودن.. حتی به اونهایی که خواهند بود
به اتفاقی که یک ماه قبل افتاد و باعث شد برای یک ماه زندگیم خیلی بدتر از چیزی که حقمه بگذره
به آدمی که این کار رو باهام کرد (بچه ها یکی از دوستهای خانمم بود ، مثل قبلا سوتفاهم نشه! )
تا همین چند ساعت پیش فکر میکردم اشتباه از من بوده و "همه" ی مسئولیتش با منه.. واسه
دانلود | Download

راس راسکی عاشق تو
دارم میشم دیوونه
این حس بینمون
تا آخرش میمونه
حواسم نبود یهو دیدم
تو هوات غرقم
با تو آروم شدمو
تند زد رو تنت قلبم
شب ماله منو توعه
ناز کردنا مال توعه
قلبم ماله توعه
اسمم تو فاله توعه
منو سفت تر بگیر که بدجوری ما چفت همیم
تو کل خیابونا داد میزنم عشق منی
آسمون ما با یه نور ماه
روشنه و آرزومه باشی کنار من
من به یادتم
من کنارتم
واسه ی همیشه
آخه بی تو که نمیشه
آخه وجود من عشق من
جز تو کی میشه
من 
تو
ما
دنیا
آغوشت
به عشق
آ
نامه به خودم•
  سلام،امیدوارم حالت مثل نقاشی هایی که می کشی رنگی و خوب باشد و ذهنت پر از گل و گیاه های زیبا باشد.
  دنیا هر چه قدر تلخ باشد،تو آن دنیا را با عسل شیرینش میکنی.با حرف های گلدار،اخلاق های کاکتوسی و گل رزی،دست های رنگی شده و با چشمان شکلاتی و درخشش کهکشانی،دنیا را زیبا تر میکنی؛هر چند کارش سخت و دشوار و کمر شکنی است اما از پسش بر میایی...
  تو همان دختر شیرینی هستی که با موهای کمی فر خورده شکلات تلخ،زیبا هستی؛همان کسی هستی که چشمانت
امروز،توی شلوغی کارای روزمره،یه پرده از جلوی چشمام کنار رفت...یه جرقه از خواستن حقم از زندگی!جوری که نزدیک بود به گریه بیفتم..."هیچکس لازم نیست رویای منو بدونه""هیچکس حق نداره راجبش حرف بزنه""رویای من،رویای منه""حق منه""سهم منه"آدمی که حتی رویاشو خودش انتخاب نکنه چی داره؟و من رویامو انتخاب کردم...چیزی که همیشه میخواستمش...من،پریسا،یک رهبر خواهم شد؛یک مبارز.و تا پای جونم برای هدفم می جنگم.در واقع تلاش خاصی لازم نیست بکنم...ف
[به بهانه 18 ساله شدنم و 18 سال زندگی کردن روی این کره ی خالی، برای یادگاری می نویسم!]
راستش از بهترین اتفاق های ممکنِ امسال، پیدا کردن یه دوستِ جدید و فوقِ عالی بود!
از همون دوستایی که واقعا یکی شبیهش رو برای همه آرزو می کنم؛ البته اگر لنگه ای داشته باشه! :)))
خلاصه که از آشناییم با ایشون یه سری تغییراتِ اساسی در من ایجاد شد. یه سری فکر ها و باور هام تغییر کرد، یه سری رفتار هام حتی و غیره و غیره!
خوشحالم از این تغییرات... خیلی زیاد.
و خدا رو شکر می کنم
ممنونم از مخاطب عزیز وبم خیلیییییی ممنونم ازشون بابت پیشنهاد عالیشون و فرستادن عکس باکیفیت به آیدی بنده Hiiiiiss@،چهره مرد انتخاب شد.امروز رفتم پرینت گرفتم و با افتخار و خوشحالی اومدم خونه.واااقعا مرسییییییی 
شهید بابک نوری 
امروز دوره آموزش طراحی بازی یا گیم دیزاین تموم شد. در این دوره سعی کردم خیلی خلاصه ولی مفید، مفاهیم پایه‌ای برای ساخت یک بازی رو بیان کنم و بک جورایی کیک‌استارت کنمامیدوارم دوره‌ی خوبی شده باشه و همه راضی باشنبعد از کارگاه‌هایی که رایگان برای بازی سازی برگزار میکنم، یکی از علایقم تدریس گیم دیزاینه. اینکه چطوری میشه از یک سری خط و نقطه و مهره، یک تجربه جدید خلق کرد و دنیای جدیدی ساخت gamedojo.irممنونم‌از خانم فاضل عزیز برای این کتاب‌های جالب
بسم الله...
نمیدونم یهو چی شد که برام عادی شد خیانات...
بی رگ شدم...
بی تفاوت شدم...
یا نه دلم آروم شده که بهم نگفته ولی پشیمونه...
هی راه به راه آه میکشه که انگار ناراحته منو شکونده...
کاش میومدی و ازم دلجویی میکردی که میدونم در حقت خیانت کردم...
میدونم ظلم کردم...
میدونم نابودت کردم...
اما پشیمونم،منو ببخش...
تکرار نمیکنم، قول میدم...
ولی نگفتی...
ظاهرا آروم و شادم اما
دلم پره از یه غم بزرگ از یه بغض بزرگ که منتظر بهانه س بترکه...
تو خلوتم گریه میکنم تا آروم
فکر می کنم از این به بعد زندگیم همین یک ذره حرف واسه گفتن رو نداشته باشه. کاملن مشخصه، یه دوره افسردگی دیگه و بعدشم ادامه روتین امیدوارانه بدون هیچ موفقیتی. امید مزخرف ترین احساس بشریه. من الکی خودم رو گول زدم. قرار نیست اتفاق خاصی بیفته. وقتی خونواده من، منو آدم حساب نمی کنن و بهم می گن تو نمی فهمی با اینکه خودشون منو تربیت کردن چه انتظاری از دنیا باید داشته باشم. غیر از تنفر و رنج چه هدیه ای گرفته م؟! الکی فکر کردم دارم رشد می کنم ولی نمی دونم د
امسال دست کم اسم بهار را به گوشم رسید از صدای تو. بوی بهار اما، رسمش، سبزی و زندگی بخشی اش، هزار سال دیگر هم سهم من نیست. من نه به نام این بهار، به نام دلی که یک شیشه از عطر تو را گوشه اش نگه داشته_امن_ از تو ممنونم. 
باشد که بهار تمام قد برای تو جلوه کند.
 
محسن نامجوی عزیز
این را برای شما که نه، برای خودم مینویسم.
ممنونم برای آلبوم اخیرتان! تنها چیزی که می توانست التیام بخش روزهای بی روح و پر از تردیدم باشد، موسیقی و صدای شما بود...
من قرار است تا مدت های زیادی در شک و تردید و دودلی، غم و اندوه و نفرین باقی بمانم اما حداقل قدم هایی که هرروز برای رسیدن به مقصد بر می دارم محکم تر است و پرامید. امید به چیزی که نمی دانم چیست. که تنها هست و حضورش پس از این همه ناامیدی خوشایند. گو دلیلش ناپیدا... 
آلبوم اخ
میگن زمان که بگذرد درد آرام میشود 
چرا زمان درد مرا عمیق تر میکند خب
تمام روز سعی میکنم 
خودم را از دنیای گیج و منگ‌ درونم
 بکشم بیرون 
بیایم وسط حالِ زندگی 
هی حواسم باشد غرق هپروت خودم نشوم 
ولی از دستم در میروم 
باز برمیگردم‌ در بهت خودم 
تا به خودم می آیم دستی به صورتم میکشم
خیس است ...
دفعه بعد باید حواسم را بیشتر جمع خودم کنم 
 
”‏من بدون کسی که داستان‌هام رو بخونه مثل یه دونه شن تو بادم.“
این را به کسی گفتم و از اعماق وجودم به آن باور دارم.
من بابت تک تک ثانیه‌هایی که برای خواندن داستان‌هایم صرف شده ممنونم.کاش بدانید با وقتتان جان دختری در این گوشه‌ی خاکستری دنیا را نجات داده‌اید.
معلم عزیزمممنونم که بمن اموختی منطقِ  چگونه بودن را چگونه گفتن را  و چگونه  عمل کردن را    
تو بودی که آموختی چگونه تلاش کنم که برسم به آن مقصد مطمئنی که خود آنرا برایم مهیا کرده بودی .. 
تو بودی که به من درس تحملِ  محنتها ، ممارست در نیل به مقصود  و  ایمان به تواناییهایم را  کلام به کلام و  خط به خط آموختی ...
تو همان بودی که به شوقت سالیانِ عمر را چشم دوخته به لبهای درّ افشانت ، گوش جان سپردم به آنچه تو نیک می پنداری و تو قدر می دانی .  
ممنونم
 تو کل زندگیم هیچ چیزم دقیقا  برای خودم نیست ...
هیچ چیز
حتی گاها احساس میکنم من خودمم برای خودم نیستم ...
نمیدونم در آینده یعنی روزی میاد که ببینم تمام من برای خودمه!!
نمیدونم ...
من تنها چیزی ک دلم میخواد اینه ک رها و ازاد باشم ...
خودم برای خودم باشم ... همین
تصمیم گرفتم برای اولین بار از تصمیمم دفاع کنم. با اینکه خیلی میترسم.. با اینکه نمیدونم با چه واکنش هایی رو به رو میشم که حتی خودم رو براشون آماده کنم..مامان میگفت نیاز نیست نگران باشی. من میخوام ذهنت رو روی هدفت متمرکز کنی و دائم نگران نباشی که الان چی میشه؟ باید چی بگم و چیکار کنم؟ میگفت خودش واسطه میشه و از بابت اون نگران نباشم.در واقع خیلی از مامان ممنونم. توی همه شرایط زندگیم پشتم بوده و همه جانبه ازم حمایت کرده. هیچوقت نذاشته احساس تنهایی ک
●بالاخره بعد چهار ماه روزی رسید که من تو دفترم ده صفحه مطلب نوشتم و حالم خوبه.چون چیزی گفتم، چون این روزا چیزهایی رو فهمیدم که سال‌ها است دنبالشونم اما کسی پاسخگو نیست.نمی‌دونم چقدر قابل اعتماده چقدر قابل تضمینه اما خب تنها دستاویزیه که فکر می‌کنم دارم.حتی شبیه نشونه‌ایه که جلوی راهم قرار گرفته.به سارا ویس دادم دلم می‌خواد کمک کنم اما بلد نیستم چطوری؟سارا برام متن فرستاد و گفت ویراستاری کن و بعد گفت یه کاری رو زمین مونده و انجامش می‌دی
درووووووووووووووووووود بیکران به همه دوستان و خویشان و خوانندگان گل اینجا
سال نوی همگی مباااااااااااااااااااااااارک
آرزو میکنم سال 99 برای همه تون پر باشه از اتفاقات عالی، پول، سلامتی، شادی و عشق
من که از اعداد تکراری خاطره خوب دارم (جلسه دفاعم ساعت 11 روز 11 بهمن (یعنی یازدهمین ماه سال) بوده) :)) و امیدوارم امسال هم به کام خودم و همه شماها باشه
 
 
آقا من اعتراف میکنم بعد نوشتن پست قبلی و هشتا لبخند، خیلی خیلی حالم خوبه
اصلا دیروز همش مثل قدیما

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سیستم ارتباط با مشتری